محل تبلیغات شما

دیگه دارم به این نتیجه میرسم که چیزی از ثبات نمیدونم.

در واقع نه میدونم و نه میتونم.

تو هفته ای که گذشت چند روز در افسردگی کامل بسر می بردم  و این در حالی بود که روز بعد از روز سوم ، دچار هیجان بودم و خودم هم علتشو نمی‌دونستم . شایدم اون چند روز عزا گرفتن و در غم سنگین فرو رفتن برای به وجود اومدن یه حال خوب کافی بود ! امروز ولی احساس خیلی خوبی داشتم ، بیشتر بخاطر فهمیدن گروه خونیم . بله بخاطر این چیز کوچیک ! یادمه سال آخر دبیرستان که بودیم فاطمه میگفت گروه خونیش o  هست و من چقدر سر این قضیه غبطه می‌خوردم بهش . شایدم حسودی میکردم نمی‌دونم!ولی یادمه یه بار رو به خدا گفتم همه چیزای خوبو به فاطمه دادی!:) 

امروز علاوه بر گروه‌ خونی، به اندازه کافی هم مورد توجه و تعریف قرار گرفتم . اول از طرف کسیکه برای آزمایش ازم خون گرفت و دوم از طرف بابام که غیر منتظره گفت : دختر من هنرمنده و . و .؟! !» راستش بقیه شو یادم نیست! 

ولی تو جوابش خنده م گرفت و با خجالت گفتم : عزیزم که مجبوری اینجوری بگی ! 

میدونین.بابای من زیاد اهل تمجید و اینا نیست . برای همین چنین جمله هایی ازش ، معمولا با تعجب ماها همراهه و جمله بالا رو هم بیشتر بخاطر همدردی با من سر موضوع آینده نامعلومم به زبون آورده بود ! بگذریم.

در طول زمان تغییر میکنم و شدت این تغییرات گاهی به حدی هست که نتونم خصلت های قبل از تغییراتمو به یاد بیارم یا حتی تصور کنم  که روزی چنین آدمی بودم با چنین روحیات و گرایشاتی! و به همین دلیلم هست که اغلب دوره های یکی دو ساله قبلمو به دوران جاهلیت یا روزایی که کله خر بودم  یاد میکنم!

و جدیدا _ تقریبا یک سال و نیم میشه _ که فهمیدم نه تنها ثابت نیستم بلکه فوق العاده جوشی هم هستم!و دلیلش رو نمیدونم. آدم صلح طلبی هستم و خانواده آرومی هستیم و تقریبا بدون حاشیه های اجتماعی . با مزاج هایی به نام های بلغم و سودا ( مزاج های سرد )

گروه خونیم نسبت داده میشه به گرم مزاج های دموی  ولی مزاج فیزیکی و روحیم ، صلح طلب ترین مزاجه

ظاهر بسیار آروم و معمولا باطن مشغولی دارم و بیشتر با افکارم  درگیرم.

از شما چه پنهون که گاهی برای خودمم جای تعجبه که با چنین روحیاتی جوشی ام! گاهی وقتا با کوچکترین میزان استرس دچار درد دست چپ میشم . سه هفته پیشم رگ پشت پام گرفت ! و قلبم! که گاهی وقتا با فکر کردن به عامل بعضی استرس های درونی تیر میکشه.! چیزایی که ابدا در مورد خودم حتی تصور هم نمیکردم!

. چرا با وجود روابط اجتماعی خوب نمیتونم از افکار آزار دهنده م برای کسی تعریف کنم . البته خیلی هم از این قضیه ناراحت نیستم . کلا برام سخته درد دل و این چیزا . البته بهتره بگم حضوری درد دل کردن یا حتی پشت تلفن . 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها